کد مطلب:106882 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:148

حکمت 182











[صفحه 580]

انتضال: تیر انداختن، (انسان در دنیا هدف تیرهای مرگ است، غارت شده ای كه درد و بلاها به جانب او شتابانند با هر آشامیدنش گلوگیر كردنی و با هر لقمه ای غمهایی همراه است. هیچ كس به نعمتی نمی رسد مگر به قیمت جدا شدن از نعمت دیگری و روزی از عمر خود را استقبال نمی كند مگر با جدا شدن از روزی دیگر از عمر خود، پس ما خود به مردنها كمك می كنیم و نفوس ما در معرض نابودیهاست، پس از كجا ما به جاودانگی امیدوار باشیم در صورتی كه این شب و روز برای كسی حرمت قائل نشدند مگر این كه زود از آن حالت به ویران كردن ساخته ها و پر كردن جمع آورده های خود پرداختند). این فصل خوبی از پند و موعظه است و مشتمل بر هشت جمله می باشد. 1- كلمه ی غرض را از آن رو برای انسان استعاره آورده است كه خود انسان مقدمات مرگ و مردنها و وسایل آن را از قبیل بیماریها و عوارض كشنده، فراهم می آود. و صفت تیراندازی را برای این عمل انسان از آن جهت آورده است كه گویی مرگها خود تیر بلاها را می اندازند. 2- كلمه ی نهب را به جای منهوب (غارت شده) از آن جهت استعاره آوده كه مصیبتها به سرعت آدمی را فرامی گیرند. 3- این عبارت: مع كله جرعه... غصص را كنایه آورده است از:

درهم شكستن لذایذ دنیا به وسیله ی رویدادها و بیماریهایی كه با آنها آمیخته و مخلوط می شود. 4- بنده ای به نعمتی نمی رسد مگر با از دست دادن نعمتی دیگر زیرا نعمت درست همان لذت است و هر وسیله ای كه باعث لذت شود، خود نمی تواند نعمت باشد. و بدیهی است كه نفس آدمی ممكن نیست كه در دنیا در یك زمان از دو لذت برخوردار شود، بلكه تا از لذت نخست فارغ نشود و به لذت جدید توجه نكند، این لذت را درك نمی كند. 5- با روزی از عمر خود روبرو نمی شود، مگر این كه از روز دیگر عمرش جدا بشود، زیرا طبیعت زمان گذشت و سیلان است. 6- ما خود، به مرگهایمان كمك می كنیم، از آن رو كه هر دمی و حركتی از آدمی باعث نزدیك شدن او به مرگ است گویی او خود به طرف مرگش می شتابد و به آن كمك می كند. 7- جانهای ما در معرض نابودیهاست، كلمه ی (نصب) به معنی (منصوب) مانند غرض كه به معنی مغروض (مصدر به معنی مفعول) است. 8- استفهام در مورد جاودانگی، استفهام انكاری است، انكار وجود بقاء با وجود زمان كه روشش آن است كه چیزی را بالا نمی برد، و هیچ پراكنده ای را جمع نمی كند، مگر این كه بر خرابی آن ساخته و پراكندن آن جمع، دوباره اقدام فوری می كند، یعنی برای حالت دوم نیز مثل اولی

زمینه ساز است.


صفحه 580.